مــــــــرســـــانــــا گـــــــــلــــــــــیمــــــــرســـــانــــا گـــــــــلــــــــــی، تا این لحظه: 12 سال و 7 ماه و 28 روز سن داره
مهرساممهرسام، تا این لحظه: 7 سال و 10 ماه و 20 روز سن داره

خاطرات مرسانا و مهرسام در وب

سفرنامه نوروزی 1393-تهران-

 سلام خوشگل مامان تعطیلات نوروز هم به سرعت برق وباد گذشت ...کلی خاطره خوب وشیرین از نوروز 93 برامون به یادگار موند .... جونم برات بگه پنجشنبه 7 فروردین  به اتفاق مامان فری اینا (که عمه جون وهمسرشون هم مهمون مامان بودن )ساعت 10 شب حرکت کردیم به سمت تهران ... از شروع حرکت رفتی پیش ماجون اصلا تو ماشین ما نیومدی ...دایی محمد تو ماشین ما بود ... به سبزوار که رسیدیم خوابیده بودی ..به مامان فری گفتم بیاد پیش ما که شما پیش من باشی دلم برات تنگ شده بود ...اومدی تو ماشین بیدار شدی ...تا تهران از بغل ماجون تکون نخوردی...ساعت 9  رسیدیم تهران ...هوا حسابی بهاری بود ...تهران هم خیلی خلوت بود... تا شب استراحت کردیم ...
24 فروردين 1393

خوش آن عیدی که با تو می شود تحویل...

برآمد باد صبح و بوی نوروز به کام دوستان و بخت پیروز مبارک بادت این سال وهمه سال مبارک بادت این روز و همه روز  عزیز دردونه مامان سال 1393 سومین سالی هست که تو عزیزم رو کنار سفره هفت سین داریم ....از خدای بزرگم میخوام در این سال جدید تندرست وخندان ببینمت... 28 اسفند مرخصی گرفته بودم تا کارهای عقب موندم رو انجا بدم ....صبحش سفره هفت سینم رو چیدم ..وقتی بیدار شدی رفتی سراغش  و همه ش رو به هم ریختی ....هر چی میگفتم مرسانا مامان دست نباید بزنی اما فایده نداشت ...خوب شد سفره هفت سین رو یک روز جلوتر چیدم  چون تا برات طبیعی شد کلی زمان برد ...و گر نه موقع سال تحویل ما سفره ای ندا...
16 فروردين 1393
1